انتخاب: سردار اسماعیل احمدی مقدم ششمین فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی در گفت و گویی با ماه نامه رمز عبور خاطرات ناگفته ای از محمود احمدی نژاد اشاره کرده است. او گفته احمدی نژاد آدمی چالشی بود و حداقل دو جور شکاف درست کرده که یکی اش شکاف نخبه - توده بود. از اول هم اعتقادی به نخبگان خاص نداشت و بارها به من گفته بود، این ها 2 هزار نفرند که اگر بیرون شان کنیم، مشکلات نظام حل می شود.
وی افزود: این کار را هم کرده بود و وزیر، معاون وزیر، استاندار و درشت ها را عوض کرده بود و می گفت اینها فرسوده و پوسیده اند و باید عوض شوند. بعد از سال 88 و در دور دوم نگاهش عوض شد. دقیقاً خاطرم نیست چه سالی بود، ولی بعد از 88 بود با او که صحبت می کردم، متوجه شدم خیلی تغییر کرده است. آن سال ها به من می گفت آن 2 هزار نفر را بریزیم بیرون یا بالای شهری ها، دانشگاهی ها و تریبون دارها همیشه از این حرفها می زنند باید ببینیم مردم چه میگویند، ولی از دور دوم به بعد می گفت رأی در روستا و شهرستان است، ولی آنکه اثر می گذارد و بوق و بلندگو دارد، در تهران است.
از او پرسیدم چرا شما اینقدر تغییر کرده و دنبال هنرپیشه یا فلانی راه افتاده ای؟ چرا خطت را عوض کردی؟ گفت: رأی را آنها می دهند، ولی کشور را این ها اداره میکنند و اداره کشور دست این هاست. نمیتوانیم اینها را نادیده بگیریم باید این طرف را هم در نظر بگیریم. در واقع تغییر راهبردی داشت. میخواست این شکاف را ترمیم کند، ولی کسی این را از ایشان نمی پذیرفت و دیگر تمام شده بود.
دومین شکاف را با چپ ها داشت. همیشه تلاشش بر دو قطبی کردن بود. دو قطبی با چه کسانی؟ با همین ها، با نماد هاشمی- رئیس دولت اصلاحات، مخصوصاً هاشمی. مطرح کردن غارتگر، اشرافیت، اشرافیت سیاسی، فساد و... و بر این موضوع سوار شدن. روز اول فتنه 88 با آقای مشایی رفت مسکو و برگشت...
س: دوشنبه 25 خرداد بود؟
همین طور است. روزی که برگشته بودند از ساعت 6 در دفترش جلسه بود. رفتم دیدم هیچ کس نیامده است و فقط من بودم. بعد از من، آقای حسین طائب رسید. قبل از آمدن آقای طائب، ایشان گفت: «چه خبر؟» گفتم: «خیابان این جوری بود.» گفت: «خیلی خوب شد. دایره را تکان دادیم و اضافات و آشغال ها رو آمد. با آنها برخورد کنید و همه را جمع کنید ببرید. بروید رئیس دولت اصلاحات و بقیه را دستگیر کنید و شر همه را کم کنید و بروید.» گفتم: «مرد حسابی! چه میگویی؟ میروی مصاحبه و سخنرانی میکنی و میگویی خس و خاشاک و آت و آشغال. الان همه به خیابانها ریختهاند و بحران است و نمی شود قضیه را به این سادگی جمع کرد و حالا میگویی بگیرید ببرید و تمام؟!» خیلی ناراحت و تند شدم و گفتم: «حالا اینها به کنار، برای چه می روی آنجا مشایی را با خودت میبری؟»
پرسید: «چرا؟» گفتم: «علما نسبت به او موضع دارند و با این کارت انگشت در چشم علما میکنی. چرا حالا که او را میبری وسط این فتنه، جلوی دوربین میبریش که همه او را ببینند؟ باید الان اوضاع را آرام کنیم و داری برعکس عمل میکنی.» بعد از ما آقای طائب آمد و قدری آهنگ صدا و موضعم را تغییر دادم. زمینهها برای این شرایط فراهم بود. یکیاش آزرده خاطری نخبگان و دیگر اینکه خارج به دلیل موضعگیریهای ایشان در برابر هولوکاست و... و پس زده شدن جریان شبه لیبرال و لیبرال در کشور ناراضی بود. طبیعتاً حتی اگر اصلاحطلبها را مطلوب خودش نداند، بین بد و بدتر آنها را انتخاب میکند. آنچه گفتم، زمینههای اجتماعی در سطح نخبگان بود نه جامعه.
وی افزود: از آن طرف کلاسهای آزاد برای خبرنگارهای زنجیره ای در دوبی برگزار میشد که مسئول برگزاری آنها دختر معاون اول رئیسجمهوری وقت امریکا، دیکچنی بود. در واقع در آنجا جنگ نرم را آموزش میدیدند که اطلاع و نفر داشتیم چه کسانی و کجا می روند. اسامی افرادی که در آن دورهها شرکت میکردند، معلوم بود. این کلاسها به عنوان کلاس خبرنگاری بود و کاملاً هم معلوم بود چه کسی دارد می فرستد. ما روی مسأله سوار بودیم. افرادی که از خارج میآمدند و جاسوس هایی که به اسم اندیشه آزاد سفرهایشان را شروع کردند، روشن بود. از 6 ماه قبل تلویزیون بی.بی.سی راه افتاد. پیش از این بی.بی.سی فارسی نداشتیم.
نظرات :
شما می توانید اولین نفری باشید که برای این مطلب نظر می دهید.