ریچارد لینكلیتر 54 سال سازنده فیلم تحسین شده «كودكی»، بنت میلر 47 ساله کارگردان فیلم «شكارچی روباه»، كریستوفر نولان 44 ساله کارگردان «میان ستارهای» و مورتن تیلدوم 47 ساله کارگردان «بازی تقلید» هم به آنها ملحق شدند.
*بیاید از همان لحظه ای صحبتمان را شروع کنیم كه به این نتیجه رسیدید كارگردانی راه شماست.
كریستوفر نولان: من وقتی هفت سال داشتم شروع به ساخت فیلم كردم – آن هم با دوربین سوپر 8میلیمتری. یادم میآید وقتی دوازده سال داشتم فهمیدم كه كار كارگردانی در حقیقت چیست.
مایك لی: دوازده سالم بود و داشت برف میآمد. پدربزرگم به تازگی درگذشته بود و همه در خانه بودند. پیرمردها داشتند تابوت را از پلهها پایین میآوردند و یك مردی هم بود كه دماغی دراز داشت و یادم میآید با خودم فكر میكردم: این فیلمی فوقالعاده خواهد شد. این كاری است كه میخواهم انجام دهم، میخواهم درباره چیزهایی كه دوستشان دارم فیلم بسازم.
*شما نویسنده هم هستید. نویسندگی را ترجیح میدهید یا كارگردانی را؟
لی: برای من این دو كار جدایی ناپذیر هستند اما چون من فیلمنامههای رسمی نمینویسم و وقتی كه داریم فیلمبرداری میكنیم با بازیگران همه چیز را خلق میكنم واقعا نمیتوانم تفاوت بین این دو بخش را تعریف كنم. همه چیز درباره جنبههای این مسیر كلی است. ما تنهایی فیلم نمیسازیم و با كلی آدم دیگر همكاری میكنیم.
*وقتی فیلم میسازید نگران هستید و میترسید؟
لی: بله. هیچ وقت پیش نیامده كه فیلمی بسازم و پیش خودم فكر نكنم: این همان فیلمی است كه قرار است یك فاجعه باشد.
مورتن تیلدوم: دیدن اولین تدوین فیلم بدترین چیز است. شما سرجمع اثر را دیدهاید و با خود فكر میكنید كه لعنت! گند زدم به كل فیلم.
نولان: من دقیقا به همین دلیل سر هم بندی اثر را نگاه نمیكنم. هیچوقت نگاهش نكردم – نمیتوانستم با آن روبهرو شوم. چهار ساعت نسخه افتضاح كاری است كه انجام دادهاید. جالب این است كه ادیتورها آن را نسخه ادیتورها مینامند.
تیلدوم: هیچچیز را هم نمیتوانید حذف كنید. همه چیز باید در فیلم باشد. طولانی است و افتضاح است و ازش متنفرید و تماشا كردنش برای اولین بار بدترین تجربه است.
آنجلینا جولی: شنیدن این حرف خیلی آرامشبخش است. به من احساس خیلی بهتری میدهد. (میخندد)
ریچارد لینكلیتر: هیچوقت به خوبی شاتهای فیلمبرداری شده روزانه نیست و از سوی دیگر هیچوقت به بدی اولین كات كامل فیلم نیست.
*اگر نمیخواهید تماشا كنید پس چرا یك سر هم بندی کلی اولیه انجام میدهید؟
نولان: چون برای این ساخته میشود كه به شما بگوید همه چیزی را كه میخواستید گرفتهاید یا خیر. من به فیلمبرداری دوباره اعتقاد ندارم و به افرادی كه داریم و صحنه فیلمبرداری اولیه كه داریم باور دارم پس برای من اتمام فیلمبرداری اصلی اهمیت دارد. برای همین لی اسمیت كه ادیتورم هست اگر چیزی را نفهمیده باشد زنگ میزند و میگوید: چرا این شات را نگرفتی؟ هر شب با هم مینشینیم و صحنههای فیلمبرداری شده روز را تماشا میكنیم و دربارهشان صحبت میكنیم.
جولی: در پاسخ به این پرسش كه چطور وارد كارگردانی شدم باید بگویم كه كاملا تصادفی بود. من یكی از آن بازیگرانی بودم كه همیشه به من میگفتند میخواهی كارگردانی كنی و من هم میگفتم به هیچوجه نه. اما میخواستم درباره جنگ یوگسلاوی چیزهای بیشتری یاد بگیرم برای همین پروژهای را نوشتم («سرزمین خون و عسل») كه بسیار شخصی بود. فكر نمیكردم بخواهم آن را به هیچ كس نشان بدهم. پروژهای بود كه از آن به عنوان بهانهای استفاده میكردم كه بیشتر درباره تاریخ مطالعه كنم و بعد یك روزی كسی گفت: میدانی، آنقدر هم بد نیست، باید فیلم شود.
من خیلی هیجانزده شدم و به این فكر میكردم كه اگر كسی آن را كارگردانی كند ممكن است تبدیل به چیز دیگری شود. برای همین داوطلب كارگردانی آن شدم و خیلی دوستش داشتم، اما چون اولین تجربهام بود ترسیده بودم. و از این هم میترسیدم كه چون جنگ بسیار در كشور تازه بود ممكن بود باعث به وجود آمدن خشونتهای جدید شود و از نظر سیاسی نگران بودم. اما در فیلم «شكسته نشده» خیلی بیشتر نگران بودم چون بزرگتر از هر كاری بود كه تا به حال انجام داده بودم و خیلی چیزها برای یاد گرفتن داشتم.
*آن پروژه چطور دست شما رسید؟
جولی: در یك لیست كارگردانی باز بود و به همین دلیل به همهمان رسید (میخندد). من آن آدم دیوانهای بودم كه فكر كردم انقدر خوششانسم كه بتوانم این كتاب را داشته باشم و نحوه نوشتن لارا هیلنبرند آنقدر تصویری است كه بیاختیار میخواهید آن را ببینید. اما در ابتدا خیلی درباره آن نمیدانستم و فكر میكردم درباره كارهای قهرمانانه و مردی است كه میتواند كارهای خارقالعاده انجام دهد و خیلی علاقهمند نبودم. بعد متوجه شدم كه درباره قدرت روحیه انسانی است. میخواستم در جای پای او قدم بگذارم و همان سفر را انجام بدهم. خوشحالم كه این كار را كردم چون خیلی چیزها یاد گرفتم.
*چه چیزهایی یاد گرفتید؟
جولی: یاد گرفتم انسان بهتری باشم. یاد گرفتم كه با آدمهای دیگر گشادهروتر باشم و سوی دیگر همه چیز را نیز ببینم. یاد گرفتم كه وقتی تنفر و عصبانیت دارید به آن اجازه میدهید از درون شما را بخورد و فقط به خودتان صدمه میزند و نه به دشمنانتان. وادارم كرد كه با هر روز و هر چالش جدید با دیدی جدید برخورد كنم و مجبورم خواهد كرد كودكانم را متفاوت بزرگ كنم. من مطمئنا از آن دسته افرادی بودم كه فكر میكردم آتش درون كودكانمان ممكن است چیز بدی باشد، اما حالا میدانم كه در ناآرامی نیز زیبایی است و باید به كودكانمان یاد بدهیم كه به درستی از آن آتش درون استفاده كنند.
لی: جدا از همه این صحبتها آیا شما كارگردان خوبی هستید؟ (میخندد)
میلر: مرا شكست. از آن پروژههایی بود كه فكر میكردم بیش از حد خودم را عمیق درگیر كردهام. ادیت خیلی طولانیای بود اما این درباره همه فیلمهایم حقیقت داشته است: ادیت فیلم را میگیرید و آن لحظهای را تجربه میكنید كه تمام ایدهآلهایتان را جلویتان میگذارید و از طرف دیگر چیزی را كه در حقیقت ساختهاید كنارش میگذارید و فكر میكنید كه هنوز هم ممكن است كه این تكهها كه الهامبخش اثر من بودهاند هنوز هم چیزی را كه تنها یك ایده است نمایان كنند؟
و در تمامی فیلمهایم نیز همه چیز را به یك میلیون تكه تقسیم كردهام و فكر كردهام كه چه چیزی را لازم دارم و چه چیزی را لازم ندارم. كات اولیه فیلمام چهار ساعت و نیم بود، اما نمیتوان فیلمی چهار ساعت و نیمه ساخت. ادیت فیلم یك سال طول كشید و موقعی پیش آمد كه در یك اتاق ادیت بدون پنجره حبس بودم. آدم را كمی دیوانه میكند.
نولان: چطور كات انقدر طول میكشد؟ من هیچ وقت این همه زمان برای كات فیلم وقت نگذاشتم. هیچ استراحتی نمیكنی؟
میلر: نه، پروسه آن مانند بازیگری میماند كه میخواهد یك نمایشنامه اجرا كند و باید خود را تازه نگه دارد. فیلیپ سیمور هافمن مراسم خاص خود را داشت و دو ساعت قبل از اجرا روی صحنه مینشست تا یك لحظه تنها برای خودش داشته باشد. در ادیت هم همینطور است و از آن مدل فیلمها نیست كه بخواهد یك داستان تعریف كند بلكه از آن فیلمهایی است كه میخواهد یك داستان را تماشا و بررسی كند.
لی خطاب به لینكلیتر: 12 سال صرف ساخت یك فیلم كردید. آیا باز هم این كار را خواهید كرد؟
لینكلیتر: احتمالا 13 سال بود. نمیدانم بستگی به داستانی دارد كه باید تعریف شود. بیشتر فیلمهای امروزی احساس یك قطار فراری را دارند. این كه من میتوانستم سه روز فیلمبرداری كنم، ادیت كنم، تماشایش كنم و بروم مثلا شش ماه كاری دیگر انجام دهم و دوباره برگردم و ببینم برای سال آینده چه چیزی لازم دارم یك نعمت حقیقی بود. اصلا احساس یك فیلم را نداشت.
*هیچ كدام از شما 12 سال صرف ساخت فیلمی كردهاید؟
نولان: من میگویم 10 سال وقت صرف نوشتن «سرآغاز» كردم اما خیلی كارهای دیگر هم انجام دادم.
لینكلیتر: فیلمسازها خیلی كنترلجو هستند و میخواهند همه عناصر را كنترل كنند. در مورد این فیلم به این نتیجه رسیدم كه خیلی خوب میخواهم این كارت را كنار بندازم و با آیندهای كه كاملا ناشناخته است همراهی كنم.
تیلدوم: بست دادن چیزی به مدت 12 سال از جهات زیادی دیوانهوار به نظر میرسد. موقع فیلمبرداری میدانید كه قرار نیست بخوابید و باید همه چیز را در یك بازه زمانی جای دهید و همیشه میترسید كه تصمیم اشتباه گرفته باشید و تمام چیزهای لازم را نداشته باشید. وقتی تمام میشود در عین حال رها شدید و میترسید.
نولان: به نظر من هرچقدر فیلمبرداری بیشتر طول بكشد عادت كردن به آن طبیعیتر میشود.
لی: من عاشق بازه فیلمبرداری هستم. من 6 ماه قبل را به همراه بازیگران صرف تمرین و خلق شخصیتها میكنم – و خیلی از این كار خوشم نمیآید چون با وجود اینكه جالب است اما در پایان روز چیزی برای نمایش دادن ندارید. تنها كاری كه میكنید آماده شدن برای فیلمبرداری است كه زمانی است كه در حقیقت فیلم را میسازید.
*فیلمبرداری چطور روی زندگی خصوصیتان تاثیر میگذارد؟
تیلدوم: باید شریك زندگیای داشته باشید كه حقیقتا درك میكند چه میكشید چون در آن مدت شدیدا روی خودتان متمركز میشوید. واقعا به فرد دیگری اهمیت نمیدهید چون همه چیز را در بر میگیرد.
جولی: من به خانه میرفتم و فرزندانم به من تعادل میبخشیدند چون موقع كار دیوانه میشدم. قبل از خواب چند ساعت دیوانگی خاص خودم را داشتم، اما همیشه خوشحال بودم كه میتوانم با آنها روی زمین بنشینم و بازی كنم چون واقعا آدم را مجبور میكند كه برای مدتی كار را پشت سر بگذارد و واقعا كمك میكند.
*سختترین لحظه سر فیلمبرداری كی بود؟
لی: روز اول. مگر نه؟
جولی: روز اول سخت بود چون ما روی آب بودیم و دوربین را روی جرثقیل مخصوص حمل آن گذاشته بودیم و من سعی داشتم به خودم اعتماد به نفس بدهم و بگویم من میتوانم این كار را بكنم. من میتوانم این فیلم را كارگردانی كنم. نمیتوانستم صدای كسی را بشنوم و هیچ كس را نمیدیدم. من یاد گرفتم. یاد گرفتم كه چطور با تكنولوژی سیجی هواپیمای سقوط کرده را شکل بدهم و این چیزها خیلی گیجكننده بودند. روزهای زیادی بودند كه اعتماد به نفسم را از دست داده بودم، اما درس فوقالعادهای بود.
نولان: احتمالا سختترین روز برای همه در فیلمبرداری «میان ستارهای» موقعیتهایی بود كه در ایسلند فیلمبرداری كردیم. ما سه روز كامل را در آب كاملا یخ 2 فوتی ایستاده بودیم و هیچوقت تا به حال دست اندركاران فیلمام تا این حد اعتراض نكرده بودند. من از این جور چیزها لذت میبرم كه واقعا سخت هستند اما چون میبینید چه نتیجهای میگیرید واقعا لذتبخش است. بادی با سرعت 100 مایل در ساعت میوزید كه آسفالت را از روی زمین بلند كرد و به سمت دیگری انداخت و در این وضعیت بازیگرها داشتند فیلمبرداری میكردند كه به نظر من خیلی جالب بود.
*ریك تو در ساخت «كودكی» با پسرهای جوان سر و كار داشتی. آیا با خود فكر میكردی كه چطور روی زندگی آنها تاثیر میگذاری؟
لینكلیتر: البته كه این فكر را كردم. بزرگسالان فیلم داشتند تصمیمهای عاقلانه خود را میگرفتند، اما من با دو پسر 7 و 9 ساله سر و كار داشتم و امیدم این بود كه این فیلم نكتهای مثبت در زندگیشان باشد كه فكر كنم در نهایت همینطور هم شد. اما هنوز هم تا همین روز كمی نگران هستم.
*موقع ساختن «میان ستارهای» وقتی فكر میكردی كه تا چه حد میخواهم به علم در این فیلم وفادار بمانم تصمیمی میگرفتی كه تا حدودی اخلاقی بود، نه؟
نولان: تا حدی بله. اما سعی كنید یك فیلم بتمن بسازید – باور كنید میآیند خانهتان را میسوزانند (میخندد). یك احساس مسئولیت در «میان ستارهای» وجود دارد. در بتمن آن حس درباره تعهد مردم به شخصیت و علاقه آنها به او بود كه باعث شد فیلم ساخته شود. همه ما باید آن چیزی را كه یك داستان بزرگ خلق میكند برای خودمان متعادل كنیم. تنها چیزی كه من در نهایت به آن دست یافتم روراستی بود: اگر خودم واقعا باور داشته باشم كه چیزی كه دارم خلق میكنم به تماشاچیان بهترین تجربه ممكن را میدهد و خودم هم بخواهم آن را به عنوان عضوی از تماشاچیان ببینم، آن وقت است كه موفق شدهام.
میلر: فكر كنم باید باور كنیم هنرمندان در طبیعت خودشان عنصر انحراف را دارند و خیلی هم با جنایتكاران نامرتبط نیستند. ترومن كاپوتی گفته بود خطرناكترین انسان همان هنرمند است چون آنها تنها و تنها پیرو بینش خاص خودشان هستند و وفاداریشان فراتر از آن نمیرود. در این صورت است كه علاقه برای ترك راههای سنتی تفكر و اخلاق پیش میآید.
جولی: من قبلا منحرف بودم و هنوز هم قابلیت بودنش را دارم. من با بنت مخالف نیستم اما فكر میكنم میتوان هم یك هنرمند بود و هم انسانی كه از نظر اجتماعی مسئولیتپذیر است. ما همهمان هنرمند هستیم اما در عین حال چیزهای دیگری هم در زندگیمان هستیم، حالا مسئولیتهایمان هر چه كه میخواهند باشند. چیزهای دیگری هم داریم كه بالاتر از نحوه فیلمسازیمان قرار میدهیم.
تیلدوم: آیا این مساله داستانی را كه الان با فیلم جدید تعریف میكنید، تقویت میكند؟
جولی: بله. این وظیفه اخلاقی من است كه درباره درخواستی كه از مردم دارم كاملا آگاه باشم. من باید كاملا صادق و مسئولیتپذیر باشم چون بعضی مواقع هنر تاثیری بسیار زیبا میگذارد و بعضی مواقع هم تاثیری مضر و آسیبزننده دارد. من فیلمهای احمقانه هم بازی كردم اما فكر میكنم كه اگر نسبت به چیزی كه فكر میكنیم اهمیت دارد مسئولیتپذیر باشیم میتوانیم مواظب باشیم و به قطعات كوچكتر تاثیرگذار نیز فكر كنیم. چون ما قرار است روی ذهن مردم تاثیر بگذاریم پس روی دید آنها از تاریخ نیز تاثیر میگذاریم. این یك مسئولیت به وجود میآورد.
لی: این مسئله اخلاقی كاملا حقیقت دارد كه همه ما منحرف هستیم و كاملا حقیقت دارد كه اگر از اهمیت دادن به مردم الهام نپذیرفته باشید نمیتوانید یك فیلم درست حسابی بسازید.
جولی: این قصد و نیت درونی مهم است كه بخواهید تمام لبههای طبیعت انسانی را درك كنید و ببینید مردم چطور هستند.
میلر: اگر هدفتان این باشد كه بخواهید جایی كه قبل از این نور نبوده روشنایی برسانید و فقط درباره حقیقت باشد، پس در نهایت نمیتواند به شما آسیب برساند.
*چه محدودیتها و نیازهایی توسط استودیوها یا سرمایهگذاران اعمال میشود؟
لینكلیتر: خب هر فیلم متفاوت است. من فیلمی 6 روزه با بودجه 23 هزار دلاری و فیلمی 50 روزه با بودجه 30 میلیون دلاری ساختهام.
*مورتن تو با هاروی واینستین كار كردی كه دقیقا به این خاطر معروف است كه خود را وارد فیلمهای كارگردانانش میكند.
تیلدوم: من راستش موقع وارد شدن خیلی ترسیده بودم. آدم همه جور داستانی میشنود. اولین فیلم هالیوودیام بود و آماده بودم كه اگر چیزی گفت با استقامت برخورد كنم، اما همه چیز خوب پیش رفت. اما متوجه شدم كه راهحلهایی كه آنها پیدا میكنند معمولا اشتباه است و باید راهحلها را درون خودتان پیدا كنید.
*فیلم یا كارگردان خاصی بوده كه شما را شكل داده باشد؟
جولی: سیدنی لومت. «تپه». من كتاب او را خواندم و پیش خودم نگهش میدارم و با بازخوانی آن خیلی چیزها درباره او یاد گرفتم. با افراد بسیاری كه با او كار كردند صحبت كردم تا درباره پروسه كار كردن با بازیگران و نحوه برخورد او به آثار بیشتر آشنا شوم.
*تو چی كریس؟ فكر كنم «2001».
نولان: اوه مطمئنا، آن فیلم برایم فوقالعاده بود. بعد از اینكه «جنگ ستارگان» تبدیل به فیلم خیلی پرفروشی شد پدرم وقتی هفت سال داشتم مرا برای تماشایش به میدان لستر لندن برد. هیچقت آن تجربه را فراموش نكردم. اما به یاد میآورم كه متوجه شده بودم كه اگر به «آدم فضایی» و «بلید رانر» نگاه كنید متوجه میشوید آنها فیلمهایی متفاوت با مجموعه بازیگران متفاوت و داستانهایی متفاوت هستند كه در دنیاهای گوناگون اتفاق میافتند، اما تفکر پشتشان یكی است. یادم میآید كه متوجه این موضوع شدم و با خودم گفتم ریدلی اسكات یك كارگردان حقیقی است.
لینكلیتر: من خیلی وقت پیش یك انجمن فیلمی راه انداختم كه فقط بتوانم هر فیلمی را كه میخواهم ببینم و خیلی هم به حالم بستگی دارد. یكی از حالهای خاص مرا انتخاب كنید و بهتان میگویم كارگردانهای محبوبام چه كسانی هستند.
جولی: الان چه حالی داری؟
لینكلیتر: همین لحظه؟ هممم. به نظر دوست دارم یك كمدی ببینم. دوست دارم یك كمدی هال اشبی ببینم، شاید «شامپو».
نظرات :
شما می توانید اولین نفری باشید که برای این مطلب نظر می دهید.